زندگی امثال ما تازه از ساعت یک شب به بعد شروع میشه... درست از اون موقعی که همه چراغا رو خاموش میکنن و همه جا مث دل آسمون سیاه میشه...
از اونجایی که با رنگ سرخ سر سیگار میشه توی سیاهی نقاشی کشید...
از اونجایی که پنجره رو باز میکنیم تا هوای تازه بیاد تو اتاق... تا دود از اتاق بره بیرون...
از اونجایی که نور یخچال روی زمین پهن میشه تا یه کم آب رو با شیشه سر بکشیم...
از اونجایی که یه موزیک هی تکرار میشه و تکرار و تکرار...
ما آدمهایی هستیم که چشم بسته هم میتونیم تمام مسیرهای توی خونه رو بریم و برگردیم... آدمهایی که وقتی پاکت سیگار خالی میشه تازه زندگی به کاممون تلخ تر از همیشه ـست...
آدمهایی از پنجره به بیرون نگاه میکنیم و نورهای ضعیف خون های دیگه بهمون میگه اونجا هم یکی مثل من هست...
آدمهایی که وقتaی از پنجره میبینیم آسمون داره روشن میشه، تو دلمون به دنیا فحش ناموس میدیم...
ما آدمهای شبیم... ما شبهای آدمیم... ما شبیم... آدمیم... شب... آدم... شب... شب... شب